در آغاز کتاب، تهران، شهر بی آسمان؛ می خوانیم
کتاب روایتی است غیر خطی، از یک دوران، از چند دهه. چهلتن زمان و مکان را به هم میریزد و قصهاش را تکه تکه روایت میکند. چند خط داستانی را در نظر میگیرد، آنها را به هم میتند و در موقع مناسب یکی را بیرون میکشد و آنرا بسط میدهد، بعد دوباره نوبت خط بعدی میشود. اما منشاء همه ی خطوط یکی است و به هم متصلاند. کتاب، قصه ی چند دهه از زندهگی مردی است به نام کرامت، که برای داشتن زندهگی ایدهآل و موفق دست به کارهای زیادی میزند. زمانی یار شعبون بی مخ میشود، زمانی هم انقلابی. حالا زمان گذشته، سالها از انقلاب گذشته، زندگی خوبی به هم زده و به قول خودش، آنقدر دارد که تا آخر عمر بساش باشد…